کد مطلب:106452 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

خطبه 067-شهادت محمد بن ابی بکر











[صفحه 401]

از سخنان آن حضرت (ع) است كه پس از شهادت محمد بن ابی بكرایراد فرموده است نهره: حركت برای دست یافتن به چیزی. فرصه: آنچه شخص در توان خود برای انجام كاری داشته باشد. قصدم این بود كه هاشم بن عتبه را به ولایت مصر برگمارم، و اگر چنین كرده بودم و هاشم را برای حكومت مصر می فرستادم، میدان را برای مهاجمان معاویه خالی نمی گذاشت و فرصت را از دست نمی داد البته منظورم بدگویی از محمد بن ابی بكر نیست چون او برای من بسیار دوست داشتنی است و از این گذشته در دامنم تربیت یافته بود. امام (ع) محمد بن ابی بكر را به عنوان حاكم مصر تعیین كرد و به آن دیار فرستاد، پس از جنگ صفین و جریان حكمیت معاویه به پیشرفت كارش امیدوار شد و چشم طمع به تصرف مصر دوخت از طرفی عمروعاص با همین شرط كه ولایت مصر بدو واگذار شود، با معاویه بیعت كرده و در جنگ صفین بر علیه امام (ع) با معاویه همراهی می كرد. پس از جنگ صفین معاویه عمروعاص را با شش هزار سواره برای تسلط بر مصر گسیل داشت بعلاوه در خود مصر هم جماعت زیادی بودند، كه خونخواه عثمان بودند و باورشان این بود كه محمد بن ابوبكر عثمان را كشته است. این گروه عظیم از عمروعاص جانب داری می كردند. م

عاویه نامه ای به بزرگان مصر نوشته، طرفداران خود را به حمایت از عمروعاص ترغیب و دشمنان را بر مخالفت تهدید كرده بود. هر چند محمد بن ابی بكر نامه ای برای امیرمومنان (ع) نوشت و جریان را باستحضار رسانده، از امام (ع) كمك مالی و نیروی انسانی خواست، اما برای دریافت جواب زنده نماند. حضرت بعد از رسیدن خبر شهادت او این كلمات را بیان داشت. داستان از این قرار بود كه محمد از مردم مصر خواست كه برای پیكار با عمروعاص آماده شوند. تنها چهار هزار نفر آمادگی خود را اعلام كردند. محمد دو هزار نفر را به فرماندهی كنانه بن بشر برای رویارویی با عمروعاص به خارج مصر فرستاد، و خود با دو هزار نفر در مصر ماند. كنانه بن بعثعر پایداری سختی كرد و از سپاهیان عمروعاص جماعت زیادی كشته شد. استقامت كنانه بن بشر بی نظیر بود آنقدر پایداری كرد تا به شهادت رسید و همراهانش نیز به شهادت رسیدند. پس از شهادت كنانه بن بشر مردم، از اطراف محمد پراكنده شدند. عمروعاص وارد مصر شد و به تعقیب محمد پرداخت. محمد فرار كرد و در خرابه های اطراف مصر پنهان شد. عمروعاص به مقر محمد وارد شد و یكی از فرماندهان لشگرش به نام معاویه بن خدیج كندی را ماموریت داد تا محمد را پیدا ك

ند. معاویه بن خدیج كندی وقتی به محمد دست یافت كه از تشنگی می مرد. محمد را جلو آوردند و گردنش را زدند و جنازه اش را در پوست خر مرده ای قرار داده آتش زدند. پس از رسیدن نامه محمد به امام (ع) حضرت با یكی از فرماندهانش به نام مالك بن كعب و دو هزار نفر برای یاری دادن محمد به سوی مصر حركت كرد. پس از پنج شبانه روز طی طریق، خبر شهادت محمد و سقوط مصر به امام (ع) رسید. آثار غم بر چهره حضرت نمایان گردید. فرمود خداوند محمد را، بیامرزد، جوان نو رسیده و كم تجربه ای بود و سپس كلام 65 را ایراد فرمود. تصمیم حضرت بر این كه هاشم بن عتبه را به دلیل خردمندی و تجربه ای كه داشت بر ولایت مصر بگمارد. پدر عتبه، ابی وقاص، همان كسی است كه روز احد دندانهای پیامبر را شكست و لب آن حضرت را مجروح ساخت ولی هاشم از شیعیان مخلص امام (ع) بود، و در جنگ صفین در معیت آن بزرگوار بخوبی از عهده آزمایش سخت كار زار برآمد. قوله علیه السلام: لما خلی لهم الفرصه: اگر هاشم والی مصر بود صحنه كارزار را چنان كه محمد بن ابی بكر رها كرد، ترك نمی كرد. گمان محمد این بود كه فرار، او را از مرگ نجات می دهد، ولی اگر پایداری می كرد، مردم در كنار او می ماندند و اگر هم كش

ته می شد به مرگ با شرافت مرده بود. قوله علیه السلام: و لا انهزهم الفرصه: در این عبارت امام (ع) فرصه را كنایه از مصر آورده و منظور حضرت این است كه اگر هاشم بن عتبه فرمانروای آن دیار بود، عمروعاص و دارو دسته اش بر آنجا تسلط نمی یافتند. قوله علیه السلام: بلا ذم لمحمد... از این كلام قصد ملامت محمد را ندارم امام (ع) برای رفع هر نوع شبهه و دست آویزی می فرمایند: ستودن هاشم به كاردانی و تجربه و مهارت دلیل بدگویی از محمد نیست بلكه به دو دلیل محمد در خور ستایش است. اول آن كه محمد برای من دوست داشتنی است، روشن است كه امام (ع) بدون رضایت خدا و رسولش كسی را دوست نمی دارد، خدای محمد را رحمت كند- از پارسایان و عبادت گران قریش بود. دوم آن كه محمد، تربیت یافته امام (ع) بود و در دامن آن حضرت بزرگ شده بود. همین قرابت و نزدیكی محمد نسبت به آن بزرگوار موجب دوستی و عدم بدگویی از او می گردید. محمد بن ابی بكر به این دلیل ربیب امام بود، كه مادرش اسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابی طالب از مهاجران حبشه است. عبدالله جعفر از همین اسماء به دنیا آمد. پس از آن كه جعفر در جنگ موته به شهادت رسید ابوبكر با اسماء ازدواج كرد و محمد از اسماء به دن

یا آمد. بعد از وفات ابوبكر، اسماء به ازدواج امیرمومنان درآمد. چون محمد كوچك بود تحت تكفل حضرت فرار گرفت. به همین دلیل امام (ع) می فرمود: محمد فرزند من بحساب می آید هر چند از صلب ابوبكر بدنیا آمده است.


صفحه 401.